نامه ای که هرگز فرستاده نشد
نویسنده:
والری اوسیپف
مترجم:
باقر مومنی
امتیاز دهید
✔️ داستان کتاب مجموعه نامه های فرضی یک زمین شناس است که به همراه دو دانشجو در سالهای انقلاب بلشویکی شوروی، برای پیدا کردن رگه های الماس به منطقه یاکوتسک سیبری سفر می کنند.
کنستانتین (زمین شناس) این نامه ها را برای وروچکا (همسرش) می نویسد. از روی این کتاب فیلمی در سال 1959 به نام Letter Never Sent ساخته شده است.
از متن کتاب:
ورای عزیز من! حالا ما از یکدیگر خیلی دوریم! اما می دانم که تو به من فکر می کنی، و در غم ناراحتی و خانه بدوشی من هستی. ما خیلی کم با هم بوده ایم. یقین دارم تو بیشتر مرا در حالتی به خاطر می آوری که روی پله واگن قطار ایستاده ام، یا مشغول بستن در هواپیما هستم- همیشه در حال جدایی، همیشه در حال پرواز. آنها در تیرماه وارد منطقه می شوند اما زمستان خیلی زود در اواسط سپتامبر آنها را غافلگیر می کند. وروچکا، بعد از تمام این حرفها، به نظرم می آید که زمستان ما را گیر انداخته است.
ما مدت زیادی سعی کردیم از چنگ او بگریزیم اما او همیشه اینجا، درست پشت پای ما، بود. او بساط خود را از سواحل اقیانوس منجمد به طرف جنوب پهن کرده است، و ما امروز برای اولین بار نفس او را روی گرده خود احساس کردیم.
عفریته سرما دماغ و گوش ما را نیشگون می گیرد. و پاهامان در کفشهای لاستیکی مان یخ می زند.
امروز برای اولین بار ابرها پراکنده شدند. و آسمان آبی در آن دورها بساط خود را گسترده است. آری، این زمستان است. آسمانی این طور آبی منادی یخ بندان های وحشتناک یاکوتسکی است.
تلاش آنها جهت انجام کاری بزرگ برای وطن، عدم ابراز عشق در حین انجام وظیفه، فداکاری در جهت هدف و ترجیح جمع بر فرد، همه یادآور مردان ایده آل گرای گذشته است. همان روز بود که من به تو گفتم می خواهم در زندگی کار خیلی بزرگی، کاری که برای وطنم خیلی مفید باشد، انجام دهم. و تو جواب دادی که مفارقت، همسفر همیشگی عشق ما خواهد بود.
یادت می آید که پس از این حرفها چطور ساکت شدیم؟ ما می دانستیم که این حرف حقیقتی بود؛ اما عشق ما از این حقیقت قوی تر بود...
...هرمان و من هم یکدیگر را دوست داشتیم ( ما سالها بود که یکدیگر را می شناختیم). فقط کوشش می کردیم آن را پنهان نگاه داریم و نگذاریم مانع کارمان شود.
زندگی و سعادت ما به جایی نرسید، شاید در عوض آرزوهای شما تحقق یابد.
بیشتر
کنستانتین (زمین شناس) این نامه ها را برای وروچکا (همسرش) می نویسد. از روی این کتاب فیلمی در سال 1959 به نام Letter Never Sent ساخته شده است.
از متن کتاب:
ورای عزیز من! حالا ما از یکدیگر خیلی دوریم! اما می دانم که تو به من فکر می کنی، و در غم ناراحتی و خانه بدوشی من هستی. ما خیلی کم با هم بوده ایم. یقین دارم تو بیشتر مرا در حالتی به خاطر می آوری که روی پله واگن قطار ایستاده ام، یا مشغول بستن در هواپیما هستم- همیشه در حال جدایی، همیشه در حال پرواز. آنها در تیرماه وارد منطقه می شوند اما زمستان خیلی زود در اواسط سپتامبر آنها را غافلگیر می کند. وروچکا، بعد از تمام این حرفها، به نظرم می آید که زمستان ما را گیر انداخته است.
ما مدت زیادی سعی کردیم از چنگ او بگریزیم اما او همیشه اینجا، درست پشت پای ما، بود. او بساط خود را از سواحل اقیانوس منجمد به طرف جنوب پهن کرده است، و ما امروز برای اولین بار نفس او را روی گرده خود احساس کردیم.
عفریته سرما دماغ و گوش ما را نیشگون می گیرد. و پاهامان در کفشهای لاستیکی مان یخ می زند.
امروز برای اولین بار ابرها پراکنده شدند. و آسمان آبی در آن دورها بساط خود را گسترده است. آری، این زمستان است. آسمانی این طور آبی منادی یخ بندان های وحشتناک یاکوتسکی است.
تلاش آنها جهت انجام کاری بزرگ برای وطن، عدم ابراز عشق در حین انجام وظیفه، فداکاری در جهت هدف و ترجیح جمع بر فرد، همه یادآور مردان ایده آل گرای گذشته است. همان روز بود که من به تو گفتم می خواهم در زندگی کار خیلی بزرگی، کاری که برای وطنم خیلی مفید باشد، انجام دهم. و تو جواب دادی که مفارقت، همسفر همیشگی عشق ما خواهد بود.
یادت می آید که پس از این حرفها چطور ساکت شدیم؟ ما می دانستیم که این حرف حقیقتی بود؛ اما عشق ما از این حقیقت قوی تر بود...
...هرمان و من هم یکدیگر را دوست داشتیم ( ما سالها بود که یکدیگر را می شناختیم). فقط کوشش می کردیم آن را پنهان نگاه داریم و نگذاریم مانع کارمان شود.
زندگی و سعادت ما به جایی نرسید، شاید در عوض آرزوهای شما تحقق یابد.
آپلود شده توسط:
johnlennon
1392/08/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نامه ای که هرگز فرستاده نشد